دو کلمه حرف حساب که یکی باید بهت بگه
تو خونه ، تو اتاقت مثل کاغذ مچاله شدی و از لاکی که برای خودت ساختی بیرونم نمیای ! بیرون از خونه ، تو کوچه و داخل شهر ، همه در حال تلاش و جنب و جوشند ، اما تو !!!
اصلا یک نگاهی به خودت انداختی ببینی کجای کاری و چقدر پس رفت داشتی تا حالا هیچ دقت کردی ببینی چه بسیار فرصتهای خوبی را در زندگی از دست دادی
چقدر اعتماد به نفست کاهش پیدا کرده چه فرصتهای طلایی که مثل گنج ارزش داشتند را سوزاندی سعی می کردی از همه چیز گوشه گیری کنیآخر تا کی می خواهی به این وضع ادامه بدهی تا کی؟ تا کی؟ تا کی همچنان می خواهی تو این منجلاب فروبری ,
از بابت وضع سلامتی ات که هیچی نگو هیچ می دانی تا حالا چقدر قلبت به تپش انداختی و تحت فشارش قرار دادی مطمئن باش اگر اینطوری پیش بری حتما به بیماری های قلبی دچار میشی
.
و بدنبالش چقدر از عمرت کم کردی هیچ خبر داشتی این کار بخاطر استرس بالایی که داره پیری زودرس برات میاره آخه هر استرس قدری از عمر انسان کم میکنه اگر همینطور جلو بری خواهی دید که پیری چقدر زود به سراغت آمده آنوقت است
بعدا که پیری زودرس به سراغت آمد وقتی دیدی زودتر از حد معمول تار موی سفید در سرت پیدا میشه آنوقت به حرف من میرسی اما دیگر پشیمانی سودی نداره تا حالا چقدر به قلبت فشار آوردی و خودت تحت فشار قرار دادی
.
هم استرس جنسی و هم استرس از ترس اینکه وقتی مشغول این کاری تا صدایی میاد از جا می پری که نکنه یکی برسه
آخه این استرس لعنتی به مغز هم رحم نمی کنه میگن استرس سلولهای مغز از بین می بره حافظه کم میکنه هر چی می خوانی یکهو از یادت میره باعث گیجی میشه ضعف اعصاب شدید میاره طوریکه نمیدانم دیدی یک ربع بیشتر نمی توانی روی موضوعی تمرکز کنی از بابت بینایی و غیره...
.
بازم ادامه بدهم؟ یا دیگه کافیه؟ باشه چیزی نمیگم آخه دوستان اینا یه زمانی دست نوشته ها ودردلهای خود من بود دست نوشته هایی مربوط به ده سال اعتیادم که خودم با خودم تو خلوت می نوشتم.اگه بگم تا حالا چند تا دفتر سیاه کردم دروغ نگفتم آخه فقط اینطوری آرام می شدم بله دوستان عزیز اینا گفتم که بدانید وضع من به چه بدبختی و فلاکتی بود
.
شاید بدتر از شماها اما یه اتفاقی تو زندگیم افتاد یک اتفاقی خوب اتفاقی جالب اتفاقی که باعث شد کل روال زندگیم تغییر کنه و حالا به لطف خدا سه سال هست که اینکار ترک کردم جالبه بدانی که بشدت چرخ زندگیم روی روال افتاده و دارم پیشرفت می کنم و خدا شاهده قله های موفقیت یکی یکی طی می کنم آنهم با سرعت تا جبران گذشته داشته باشم و خیلی از اعتماد به نفسم را هم پیدا کردم در عین حال قدری از بیماری هایم هم از من جدا شدند
.
اما اون اتفاق چی بود یا بهتره بگم اون داروی معجزه آسایی که منه نجات داد چی بود.
اون اتفاق صحبت من از تلفن با شخصی بزرگ و گرفتن چند خط دستورالعمل ساده بود که مثل یک بی حس کننده قوی شفایم داد تنها بعد از چندبار استفاده سبب شد که دیگر هیچ این کار رانکنم
تا بالاخره پیروز شدم آنهم بعد از ده سال!!!
.
حالا می خواهم اون چند خط دستورالعمل ساده را هم به تو تقدیم کنم و در متنی ناقابل در اختیارت قرار بدهم پس تو هم بخواه تو هم تصمیم بگیر همین الان همین لحظه دوست من نگذار که بیشتر از این زمان بگذره و وضعت بدتر بشه می فهمی با تو هستم نگذار زمان بگذره دارم اینها از اعماق وجودم فریاد می زنم
پس یک یا علی بگو و با من همراه شو درآنصورت مطمئن باش که پیروزی و اما اون چهار اصل
- ۹۴/۰۷/۰۹